آبنبات تلخ

Part:157
سوبین : بابا چی میگی میگم منو اون جز رابطه رئیس کارمندی هیچی بینمون نیست
۷ : پس چرا از وقتی اومدی رئیس عوض شده تازه بچه های شرکت تو و رئیسو تو بیمارستان دیدن که رئیس خودشو شوهرت معرفی کرده
سوبین : باور کنین اشتباه دیدین
الکس : تو چس گفتی گفتی شوهرش معرفی کرده
۷ : البته ببینین من حتی ازشون عکس گرفتم چون خیلی بهم میومدن
الکس : ا...این
سوبین : نه الکس بهم گوش کن
ته : خب بریم عه الکس تویی
کوک : چرا حرف نمیزنی الکس؟
سوبین : الکس باور کن هیچی بین منو رئیس ژانگ نیست
لارا : هعی گمشین اونور برین چرا جمع شدین
همه : درحال پچ پچ کردن
سوبین : الکس نمیخوای چیزی بگی؟
کوک : چخبره یکی بع مام توضیح بده
ژانگ : داشتم میرفتم که دیدم همه جمع شدن جلوی شرکت گفتم بزار برم ببینم چخبره
ژانگ : چخبره
۶ : اوه ببین رئیس ژانگم اومد
۹ : میگن نمیشه همچیو تا ابد پنهون کردا
سوبین : خفه شو من کاری نکردم هیچ رابطه ای با رئیس ندارم
الکس : مشخصه با اجازه (میره)
سوبین : الکس صبر کن خواهش میکنم(بغض)
ژانگ : سوبین چخبره
سوبین : رفت الکس منو ول کرد رفت(بغض)
هانی : نه اینطور نیست اون نمیتونه ازت بگذره
لارا : هانی راس میگه الان برو خونه لباستو عوض کن برو پیشش
ته : ما هنوز بی خبریم
لارا : بهتون میگم
ژانگ : واقعا نمی‌فهمم اینا خرن یا گاو وقتی میگیم چیزی نیست یعنی نیست شماها آدمین
۸ : ی...یعنی...واقعا چیزی نیست(خجالت)
ژانگ : من اون روز رفتم بیمارستان تا پدر بزرگمو ببینم اونجا سوبینو دیدم که رفته بود ملاقات منشی لارا خب این عادیه که یه رئیسو کارمند همو ببین باهم سلام علیک کنن
۷ : ما...واقعا نمیدونستیم ببخشید
هانی : بسه دیگه همه برین پی کارتون
ویو خونه
سوبین : حالا چیکار کنم(ناراحت)
ته : هممممم ‌ولش کن کات کنین خیلی خوبه
کوک : هم نظرم شدید
هانی : خفه شین
لارا : سوبین برو خونش براش توضیح بده شاید فهمید
سوبین : هوم راس میگی من میرم
هانی : هویییی با اون لباس گل گلیا کجا میری برو عوضشون کن
سوبین : آخخخخ راست میگی وایسا
چند دقیقه بعد
دیدگاه ها (۰)

آبنبات تلخ

وضعیت کلاس ما :

آبنبات تلخ

عررررر این فیلمه😂

آبنبات تلخ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط